ما هیچ وقت ماهواره نداشتیم ! برایمان هم همیشه امری عادی بود ...

تا اینکه من بزرگتر شدمـ ، و شبکه من و تو تاسیس شد ،

دیگر همه جا صحبت از این شبکه بود ! 

بدتر از آن وقتی که برنامه آکادمی گوگوش آغاز شد ...

دیـگر من فاطـمه سابق نبودمـ ! 

من یک عدد فاطـمه ای بودمـ که گیج بود ... بین چپ و راست و بالا و پایین !

و توصیفات این شبکه من را بیش از پیش دچار دوگانگی ارزشی میساخت ،

کم کم از فرهنگ خودمان خسته شدمـ ، از خیلی چیزها ....

از اینکه صبح های زود بیدار شوم نماز بخوانم حتی !

با خود میگفتم چرا خدا به ما سخت میگیرد ؟ چرا باید این ساعت از خواب برخیزیم؟

یعنی نمیشد ساعت 10 صبح نماز بخوانیم ؟! خدا از جان ما چه میخواهد ؟

و یک پا ایستادم که دیگر از دیدن شبکه های ایرانی خسته شده امـ

حالم بهمـ میخورد از این مردان زشت که در هر شبکه پشت میز گردی بحث میکنند !

خانواده امـ از آنجا که همیشه آزادی من و برادرم را خواسته اند ، گفتند باشد !

قرار شد یک مدت ماهواره وارد خانه ما شود تا من انتخاب کنمـ،خودمـ ، تنهایی !مثل همیشه !

من هم که فقط آکادمی را میخواستم بخاطر علاقه ام به موسیقی ...

برادرم با اینکه کم سن بود از همان اول کشید کنار !

وقتی من و مادرم پای تلویزیون بودیم اصلا کنارمان نمی نشست ...! 

هر وقت شبکه من و تو را میدیدم از کنارم بلند میشد و میرفت ! 

او از همان اول شمشیرش را تیز کرده بود علیه این مکعب مستطیل اهریمنی (!)

مـــن احساس کردمـ کم کم ارزش هایمـ در حال دگرگونی ست ،

با اینکه میدانستم دروغ است اما احساس میکردم شادی واقعی اینجا نیست ...آنجا ست !

و مثل آونگی میان مذهب و بی دینی مدرن نوسان میکردمـ !!!

منزلمان را که تغییر دادیم ماهواره هم تمامـ شد !

همه مان متفق القول بودیم که دوست نداریم در خانه جدید تماشایش کنیم ...

آن همه اب و رنگ برای من جذابیتش را از دست داده بود ! 

حالمـ بهمـ میخورد از لهجه های تصنعی شان ... از لباس های مسخره شان...

از آن انسانهای خودباخته و مریض ... که سعی داشتند دروغکی شاد باشند ! ولی نبودند !

حالا میدانم ،

حرف از این مکعب مستطیل شیطانی اگر بشود ،

خودم اولین کسی هستم که نمیخواهمـ در خانه ای که درش زندگی میکنم باشد ،

چه حال که کنار پدر و مادر و برادرم زندگی میکنم ،

دوست ندارم برادر عزیز و کم سن و سالم با دیدن این خانم های عجیب و غریب ،

مثل پارسال من دچار دوگانگی ارزشی شود ،

و چه در آینده .... کنار خانواده جدیدم ،

هرگز دلم نمیخواهد روزی فرزند آینده ام با این ارزشها رشد کند ،

و دیدن خیلی چیزها برایش عادی شود ،

دست دادن و خندیدن با نامحرم  برایش عادی شود ،

و روی بی دینی  اسم (( مدرنیته )) و ((تمدن)) بگذارد ،

روی بی قیدی  اسم ((روشنفکری)) بگذارد !

به زعم من ((تمدن ))  و ((روشنفکری)) چیزهایی دیگر هستند !

حالا بر فرض محال هم اگر ((تمدن)) یعنی ((بی دینی )) ،

و اگر (( روشنفکری )) یعنی ((بی قیدی ))

من ترجیح میدهم خودم ، برادر نوجوانم ، همسر آینده و فرزندان آینده ام ،

همگی بی تمدن و عقب مانده و (( خاموش فکر )) زندگی کنیم !!!

 

 

 

http://sibzamini.parsiblog.com/Posts/6/%d9%85%da%a9%d8%b9%d8%a8+%d8%b4%d9%8a%d8%b7%d8%a7%d9%86%d9%8a/




برچسب ها : فرهنگی  ,