حضرت علی علیه السلام وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد. شروع کرد به آخرین اذان ، از بام مسجد پایین آمد و به نماز ایستاد. هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم ملعون بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید:

یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین (ع) بود که ندا سر داد :«قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛» پسر عموی مصطفی (علی مرتضی ) کشته شد.

و صدایی هم از عاشق شهادت، علی (ع) شنیده شد که می فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ»  قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم.

شنیدند که طبیب گفته فقط برای مولا شیر خوب است... یتیمان کوفه در خانه امیر المومنین(ع) با کاسه های شیر صف بستند...

ولی او قصد دیدار فاطمه(س) را کرده بود...




برچسب ها : مذهبی  , ادبی  , رمضان  ,