فمینیسم‏
«فمینیسم‏» (feminism) واژه‏اى فرانسوى است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان‏» اطلاق مى‏شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان بر اساس آرمان برابرى‏طلبى‏» اطلاق مى‏شود . جنبش‏هاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شکل گرفتند، اما با گذشت زمان به جریانى فرهنگى و سیاسى تبدیل شدند; جریانى که بر اساس انگاره‏هاى مشخص ایدئولوژیکى به تحلیل نابرابرى‏هاى زنان و آرمان‏هاى زنانه (feminine) مى‏پرداخت و راهبردهایى خاص مطرح مى‏کرد . نهضت‏برابرى‏طلبى زنان که به صورت جنبش سیاسى سازمان یافته و منسجم از سابقه‏اى کم‏تر از دو قرن برخوردار است  ، در ذات خود گرایش‏هاى مختلف سیاسى، اجتماعى و ایدئولوژیک تا آنجا که مبتکرى چون «ریک ویلفورد» تصریح مى‏کند، بهتر است‏به جاى واژه «فمینیسم‏» از واژه «فمینیسم‏ها» استفاده کرد . با وجود این مهم‏ترین دغدغه آنان ارتقاى موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابرى و همسانى بین زن و مرد است . 

 

 


«البته این نکته حائز اهمیت است که بدانیم همه کسانى که صادقانه مى‏گویند براى منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند . مساله مهم نحوه تفسیر این منافع است . کسى که منافع زنان را بر اساس نگرش سنتى به زن تفسیر مى‏کند، فمینیست نیست . چنین شخصى ممکن است واقعا به حمایت از منافع زنان بپردازد، اما از دیدگاه یک فمینیست اساسا در شناخت این منافع دچار خطا شده است .  . . . از نظر فمینیست‏ها، جامعه تحت‏حاکمیت مردان، به نفع مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است‏» . . .  و فمینیسم در اصل شورشى است علیه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه; با این باور که استناد به عوامل بیولوژیکى یا روان‏شناختى در تقسیم وظایف و تفکیک برخى کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهى ساختگى براى موقعیت پایین‏تر زنان در جامعه است‏» .
در غرب پنج تلقى مهم از فمینیسم وجود دارد:
1- لیبرال فمینیسم: فمینیست‏هاى اولیه که از فردگرایى لیبرالى  متاثر بودند، در قرن هیجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و مردانه کاملا یک‏سان است و نقش جنسیت را، به رغم علوم زیست‏شناختى و تجربى، به کلى و به نحوى متعصبانه انکار مى‏کردند .  تاکید فمینیست‏هاى لیبرال بر برابرى زنان با مردان از نظر قانونى و سیاسى است .
2- فمینیسم مارکسیستى: از نظر مارکسیسم، مفهوم «طبقه‏» کلید درک تمام پدیده‏هاى اجتماعى از جمله ستم بر زنان است . جامعه مطلوب مارکسیسم جامعه بدون طبقه  است . برخورد مارکسیسم با مساله زن طبیعتا با روش ماتریالیسم تاریخى پیوند دارد . از این رو، سرشت زن را از رابطه متقابل دیالکتیکى عمل (Praxis) و ساختمان زیستى و شرایط اجتماعى او متشکل مى‏داند . انگلس مى‏گوید: «تابعیت زن شکلى از ستم است که از نهاد جامعه طبقاتى سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمایه قرار دارد، تا امروز دوام آورده است‏» .
مارکسیسم پایه مادى ستم زنان را در تقسیم جنسیتى «کار» مى‏جوید و نخستین شرط رهایى زن خانه‏دار را در آن مى‏بیند که جنس مؤنث‏خانه را ترک کند; ولى روشن نمى‏سازد چرا از زمان‏هاى اولیه تقسیم کار «طبیعى‏» مردان را به تولید لوازم کار و معاش و زنان را بیش‏تر به کار خانگى مشغول کرد . مارکسیست‏ها، فمینیسم لیبرال و فمینیسم رادیکال را اشکال نادرست آگاهى مى‏دانند که زنان خارج از طبقه کارگر خلق کرده‏اند .
3- فمینیسم رادیکال  : این گرایش براى از بین بردن ساختار هر گونه تمایزات و تفاوت‏هاى جنس گونگى (Gender) مى‏کوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر عرصه‏هاى قانون و اشتغال در روابط شخصى، خانه و حتى تصورات درونى مورد تعرض قرار دهد . این نظریه جنس گونگى را مساله اصلى مى‏داند و هدف خود را محو آن، تثبیت وضعیت (Androgyny) و نفى هرگونه خصوصیت، رفتار و نقش استوار بر جنسیت اعلام مى‏کند و براى تفاوت‏هاى طبیعى و غیر تحمیلى زن و مرد هیچ توضیحى ندارد . 
4- سوسیال  فمینیسم: این جریان مى‏کوشد با استفاده از روش ماتریالیسم تاریخى، مسائل مورد توجه رادیکال فمینیسم را بررسى کند . به گفته ژولیت میچل، «این گرایش، روایتى فمینیستى از روش مارکسیستى است‏براى آن‏که بتواند به سؤالات فمنیستى پاسخ‏هاى سوسیالیستى بدهد .»  از دیدگاه آنان، تازمانى که زنان «برابرى اجتماعى‏» به دست نیاورده‏اند، کسب حقوق برابر بى معناست .
در این نظریه که تلفیقى از دیدگاه‏هاى دو نظریه اخیر است، سوسیالیست‏ها معتقدند هم نظام جنسیتى و هم نظام اقتصادى در ستم بر فمینیسم زنان نقش دارد . آن‏ها بسیارى از عوامل عینى دیگر را انکار مى‏کنند یا نمى‏بینند . 
5 . فمینیسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهى متاثر از دیدگاه‏هاى پست مدرنیستى با تکیه بر روان‏شناسى رفتار گرایانه بر حفظ ویژگى‏هاى زنانگى تاکید ورزیدند . آنان باورهاى فمینیست‏هاى رادیکال را قابل دسترسى مى‏دانند; اما به نحوى که خود مى‏تواند اشکال جدیدى از ستم را بیافریند . اینان معتقدند زن نیازمند خانواده، همسر و فرزند است . نوع روابطى که از بدو تولد میان دختر و پسر وجود دارد، ایجاد کننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه نقش ازدواج و نقش مادرى . این گروه نظریه «مردان و زنان با تعاریف جدید» را پیشنهاد مى‏کند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعى سخن مى‏گوید و حتى بر حذف نمادهاى جنسى از کتب درسى اصرار مى‏ورزد .

 

 




برچسب ها : سیاسی و نظامی  , ادبی  , اجتماعی  , فرهنگی  ,