دیروز سالگرد درگذشت دکتر شریعتی بود، مردی که به عنوان یکی از سخنرانان قهار دوران طاغوت از وی نام برده می شود و دختران و پسران انقلابی در آن زمان پای ثابت سخنرانی های وی بوده اند، شریعتی در آن روزها بیانی آتشین شیوا داشت که این بیان آتشین و شیوا با طبق شاعرانه وی ممزوج شده بود که باعث جذب جوانان آن دوره شده بود، اما در آن دوران اعمال و رفتار و تفکرات وی از سوی اندیشمندان اصیل اسلامی مورد نقد اساسی قرار گرفته بود و تفکرات وی را دارای مشکلات ریشه ای در زمینه اسلامی می دانستند.
کسانی همچون امام خمینی(ره)، امام خامنه ای، شهید مطهری، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شهید صدر، شهید مفتح، علامه مصباح، آیت الله خوشوقت از منتقدین تفکرات شریعتی بودند ودر مواردی تفکرات وی را التقاطی می دانستند، همه این شخصیت هایی که نام برده شد از منتقدین اندیشه شریعتی بودند اما نوع برخورد هر کدام از آنها با شریعتی متفاوت بود.
در این میان بازخوانی نظرات استاد شهید مرتضی مطهری پیرامون آراء، افکار، عقاید و اندیشه های دکتر علی شریعتی چندان خالی از لطف نیست:
آنچه از آن تحت عنوان جدایی استاد مطهری و دکتر شریعتی یاد میشود در بستر حسینیه ارشاد معنا یافت و محقق شد. این مؤسسه از مشکلاتی که از ناحیه «ناصر میناچی» به وجود میآمد، رنج میبرد اما چون غرض استاد مطهری از تأسیس آن، نشر حقایق و معارف اسلامی بود، ارائه افکار التقاطی در آن میتوانست بزرگترین آسیب در مسیر حرکت آن باشد.
در سال 1346 مؤسسه حسینیه ارشاد توسط استاد مطهری و با همکاری مرحوم محمد همایون و مرحوم حجتالاسلام شاهچراغی و ناصر میناچی بنیاد گذاشته شد. این مؤسسه پایگاه خوبی بود برای کار فرهنگی موردنظر استاد و آشنا کردن مردم بخصوص نسل جوان با اسلام راستین و این پایگاه به پایگاههای دیگر استاد اضافه شد. نامههای استاد درباره مسائل حسینیه ارشاد نشان میهد که استاد شهید میخواستهاند مؤسسه حسینیه ارشاد را به صورت یک مؤسسه فرهنگی در سطح بالا درآورند به طوری که حوزه و دانشگاه در حیرت بمانند. در واقع استاد شهید، حسینیه را به صورت یک محیط مناسب برای کار میخواستند و به آینده درخشان و نتایج شگفت آن که قطعاً زمینه ظهور نهضت اسلامی میشد سخت دل بسته بودند، اما ناصر میناچی که به دنبال ایجاد یک مؤسسه پر سروصدا و جنجالی اما توخالی و نه یک مؤسسه پربار و مؤثر بود، با سیاستهای خام و شاید هماهنگ شده با ساواک، این مؤسسه را که استاد شهید زحمت فراوانی برای تأسیس آن کشیده بودند و مؤسس واقعی آن به شمار میرفتند در سراشیبی سقوط قرار داد و سرانجام در سال 1350 از سوی رژیم شاه تعطیل شد.
در مجموعهای تحت عنوان «سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مطهری به روایت جمعی از فضلا و یاران که توسط مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر منتشر شده است، رهبر انقلاب نیز در سخنانی به غرض تأسیس مؤسسه و نحوه شکلگیری ارتباط با دکتر شریعتی اشاره دارند:
«... اما مسئله شرکت ایشان [استاد مطهری] در حسینیه ارشاد نباید گفت «شرکت» باید گفت «مؤسس»؛ ایشان مؤسس ارشاد است. آن وقتی که در تهران جلسات مذهبی درست و حسابی و منظمی نبود، چند نفر به فکر افتادند که یک کار این جوری بکنند. عنصر اصلی هم آقای مطهری بود و آقای همایون که بانی مالی آنجا بود جزو پیشقدمان این کار بودند.چند نفری نشستند و زمینی را که کمی بالاتر از محل کنونی حسینیه بود در نظر گرفتند و چادری زدند و دیوار مختصری دورش کشیدند واین شد حسینیه ارشاد و از گویندگان دعوت کردند.
از جمله کسانی که دعوت شد آقای محمدتقی شریعتی بود که آن وقت ایشان به تهران آمده و ساکن شده بود. سال 45 بود که ایشان یکی دو سالی در تهران سخنرانی میکرد.از ایشان، آقای مطهری دعوت کردند و خیلی هم ترویج کردند. ایشان در آنجا سخنرانی کردند و خود آقای مطهری هم در سال 46 در آنجا سخنرانی داشتند.مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم.او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود کما اینکه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چرا، اختلاف فکری داشتند و یک سری اعتراضهایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت که آن اختلافها در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا میگفتند.»در سال 46 کتاب «محمد خاتم پیامبران» مطرح شد و به مناسبت آن کتاب، آقای مطهری از عدهای خواستند مقاله بنویسند که از جمله آنها مرحوم دکتر شریعتی بود. دکتر هم تازه دو سال بود که از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی میکرد. آقای مطهری ایشان را دیده و خیلی از او خوشش آمده بود. یک جوان خوب که خیلی هم هوشمند و با استعداد و نکته سنج و عمیق بود. انصافاً یک کسی مثل آقای مطهری از یک شخصی مثل شریعتی طبعاً خیلی خوشش آمده و از ایشان هم خواسته بود که یک چیزی بنویسند.
روند نزولی نظر استاد مطهری درباره مرحوم شریعتی
اصولاً نظر استاد شهید آیتالله مطهری درباره مرحوم دکتر علی شریعتی یک سیر نزولی داشته و همواره به یک نحو نبوده است. شاید اولین شخصیتی که به هنرمندی و قدرت بیان دکتر شریعتی پی برد استاد مطهری بود؛ در یکی از جلسات «کانون نشر حقایق» در مشهد. آن زمان مقارن بود با تأسیس حسینیه ارشاد در تهران و استاد مناسب دیدند که از دکتر در برنامههای حسینیه ارشاد استفاده شود، لهذا ایشان و پدرشان را برای همکاری در حسینیه ارشاد دعوت کردند و در مقابل برخی مخالفین چنین استدلال میکردند که جوانان در این اوضاع و احوال و با تبلیغاتی که رژیم شاه علیه روحانیت کرده است، حرف افراد اروپا دیده و با ظاهر امروزی را بهتر قبول میکنند، لهذا باید از این افراد هم استفاده شود. برخی، دعوت استاد از دکتر را نقطه ضعف و اشتباهی از ناحیه استاد شمردهاند، معتقدند استفاده از افرادی که تحصیلاتشان در اروپا بوده و ظاهری غیراسلامی دارند به مصلحت نیست. ولی از نظر نگارنده، این امر از نقاط قوت استاد شهید بوده است که ایشان به صرف اینکه تحصیلات دکتر در اروپا بوده و او مثلاً کراوات میزند و ریش خود را میتراشد وی را طرد نکرده و خواستهاند از او در حد تخصص وی به نفع اسلام و جذب جوانان به سوی اسلام بهرهبرداری کنند با این دید که وی همواره در ارتباط با ایشان و تحت کنترل ایشان است.
به علاوه این امر حاکی از وجود روحیه کار دسته جمعی و نه تکروی، در استاد مطهری است. ولی همواره افرادی پیدا میشوند که هدفهای دیگری دارند و همین که یک نفر محبوبیت پیدا کرد سعی میکنند از او به صورت ابزاری در راه اهداف خود استفاده کنند؛ و متأسفانه در مورد دکتر شریعتی چنین حادثهای اتفاق افتاد. افرادی که هیچ اعتقادی به روحانیت نداشتند و بلکه کینه آن را در دل داشتند و بدبختانه عضو هیأت مدیره حسینیه ارشاد بودند، همین که احساس کردند که با وجود دکتر دیگر مشکل جمع کردن جمعیت ندارند و نیاز چندانی به روحانیت نیست، شروع کردند به کارشکنی در مقابل اهداف مؤسس حسینیه یعنی استاد مطهری و کار را به جایی رساندند که مانع ارتباط دکتر با استاد شهید بودند و سرانجام نیز که استاد احساس کردند که قضیه مشکوک شده است و نام ایشان هست در حالی که از بسیاری از کارهایی که در حسینیه انجام میشود اطلاع ندارند و علما و مردم ایشان را مسئول میشناسند، از عضویت خود در هیأت مدیره حسینیه ارشاد استعفا داده و به طور کلی از این مؤسسه کنارهگیری کردند.
خود استاد مطهری درباره استفاده از این طبقه ـ که امروز نیز وجود دارند ـ در نامههای مذکور چنین اظهارنظر کردهاند:
«در حال حاضر خوشبختانه طبقهای نو به وجود آمدهاند که از طرفی در فرهنگ جدید غربی پرورش یافتهاند و از طرف دیگر مطالعات و علایق اسلامی دارند و اسلام را با معیارهای جدید عرضه میدارند و طبعاً مورد استقبال نسل جوان که بالفطره مسلماناند و از طرف دیگر مجذوب معیارهای غربی میباشند، قرار میگیرند. درباره این طبقه که در حال تکثیر و افزایشاند نیز نظریات افراطی و تفریطی ابراز میشود و مکرر نظر مرا در این موضوع خواستهاند. این بنده لازم میدانم نظر خود را درباره این موضوع از نظر روابط حسینیه با این طبقه ابراز دارم، زیرا این طبقه امروز به صورت یک مسئله اجتماعی درآمدهاند.
من با استفاده از این طبقه موافق مشروطم. در گذشته مؤسسه حسینیه ارشاد با پیشنهاد و موافقت اینجانب از وجود این طبقه استفاده کرده است. این طبقه میتوانند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به اینکه برنامههایی که به وسیله این طبقه اجرا میشود، تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافتهاند و در علوم اسلامی اعم از تفسیر و فقه و اصول و کلام و فلسفه و ادبیات تخصص یافتهاند و اگر این نظارت به طور دقیق و جدی صورت نگیرد، زیان اینگونه افراد و برنامههایی که اجرا میکنند، از سودش بسی بیشتر است.»
آغاز آشنایی جدی استاد با دکتر شریعتی، مطالعه مقاله «هجرت تا وفات پیغمبر» بود که تحسین استاد را برانگیخته و موجب شده بود ایشان تعابیر بلندی نسبت به دکتر به کار ببرد.
رهبر انقلاب در خاطراتشان در این زمینه میگویند:
یک مقاله مفصلی مرحوم دکتر نوشت از «هجرت تا وفات پیغمبر» و همچنین بخشی از «سیمای محمد(صلیاللهعلیهوآله)» را که من در جریان این تبادل مقاله بودم. یعنی دکتر مشهد بود و آقای مطهری تهران بود. من هم میرفتم مشهد و برمیگشتم قم. گاهی در [جریان] تبادل این مقالهگیری و مقاله دهی به صورت پیغام یکی دو دفعهای قرار گرفتم.
مرحوم مطهری وقتی که مقالات دکتر را دید خیلی خوشش آمد مخصوصاً از مقاله «سیمای محمد(صلیاللهعلیهوآله)».
ایشان به من گفت که من سه بار این مقاله را خواندهام. از بس ایشان خوشش آمده بود از قلم شیرین و شیوای مرحوم دکتر موجب شد که ایشان از دکتر دعوت کند که سخنرانی هم بیاید و دکتر گهگاهی میآمد حسینیه، سخنرانی میکرد؛ خیلی کم.
تا سال 49 آمد و رفت دکتر از این سال در حسینیه ارشاد به دو ماه یک بار یا سه ماه یک بار رسید که ایشان میآمد و یک سخنرانی میکرد.
باری، طبعاً در آن دوره، نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر، نظری مثبت و امیدوار به آینده بوده است. در اینجا مناسب است که متن نامهای از استاد شهید مطهری به مرحوم دکتر شریعتی را که در آن از وی خواسته شده است که مقالهای درباره زندگانی پیغمبر اکرم برای کتاب محمد (ص) خاتم پیامبران بنگارد و حاکی از علاقه استاد به دکتر و امیدواری ایشان به آینده وی است، بیاوریم. نکتهای که در اینجا قابل ذکر است این است که برخی افراد در مقام تبیین نظر استاد مطهری درباره دکتر شریعتی صرفاً به متن این نامه استناد کرده و خواننده را گمراه میکنند، ولی همانطور که قبلاً ذکر شد، واقعیت این است که نظر استاد درباره مرحوم دکتر وآثارش یک سیر نزولی داشته است که از اظهارنظرها و نامههای دیگر استاد هویدا است.
«برادر عزیز دانشمندم جناب آقای علی شریعتی
قلب خود شما گواه است که چه اندازه به شما ارادت میورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقایق اسلامی امیدوارم. خداوند مثل شما را فراوان فرماید. انتظار میرفت که قبل از مهر سفری به تهران بفرمایید و دوستان و ارادتمندان را دلشاد نمایید؛ متأسفانه این توفیق برای دوستان حاصل نشد. به هر حال ما سلامت و سعادت و موفقیت بیشتر شما را از خداوند متعال مسألت داریم.
چندی پیش ابوی مکرم حضرتعالی و سرور عزیز ما جناب آقای شریعتی برحسب تقاضای اینجانب نامهای به حضرتعالی مرقوم داشتند و نوشتند که قرار است به مناسبت چهاردهمین قرن بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم کتابی تألیف شود که از نظر معرفی شخصیت رسول اکرم مفید باشد و تا حد امکان روی آن کار بشود. رفقا مجموعاً بیست موضوع برای آن کتاب درنظر گرفتند که البته لیست آن خدمتتان فرستاده خواهد شد. سه موضوع ازآن بیست موضوع مربوط است به تاریخ زندگی آن حضرت از ولادت تا بعثت و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات. یعنی در سه بخش. بخش اول و دوم را آقای دکتر سید جعفر شهیدی به عهده گرفتند که البته لیاقت این کار را دارند و بخش سوم آن را که از دو بخش اول مهمتر است برای حضرتعالی در نظر گرفتیم و شاید قسمت اصلی و اساسی کتاب با توجه به نویسندگان مبرز و لایقش همین سه بخش باشد. قهراً بخش سوم مفصلتر خواهد بود.
هرچند بنا هست که مجموعاً هر بخش از سی چهل صفحه تجاوز نکند اما به عقیده من بخش مربوط به حضرتعالی اگر پنجاه صفحه هم شد مانعی ندارد. مسلماً جزئیات را نمیشود در پنجاه صفحه گنجاند ولی ما از ذوق و ابتکار و حسن انتخاب حضرتعالی انتظار داریم که به طور فشرده و در عین حال روشن همه نکات روشن آن قسمت از زندگی حضرت را مرقوم فرمایید و مخصوصاً قسمتهایی که کمتر مورد توجه دیگران است با نظر روشنبین خود آنها را بشکافید. از قبیل عللی که منتهی به هجرت شد و فایدهای که رسول اکرم از ایجاد مرکزی در خارج مکه به نفع اسلام برد و همچنین طرز رفتار اسلام و رسول اکرم با اتباع سایر مذاهب و طرز حکومت و سیستم اداره مسلمین از جنبههای سیاسی و اجتماعی و غیره، تربیت اجتماعی مسلمین، تحلیلی از نامهها و پیامهای آن حضرت به سران جهان آن عصر و امثال این مسائل که خود شما بهتر میدانید، بنده احتمالاً تا دو هفته دیگر به مشهد خواهم آمد و پس از یک شب توقف به فریمان خواهم رفت.
امیدوارم توفیق زیارت حضرتعالی را پیدا کنم. همه دوستان را سلام برسانید. والسلام علیکم.
مرتضی مطهری 30/7/1346»
پس از تحولات حسینیه ارشاد و نیز انتشار برخی آثار دکتر شریعتی، نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر از اوجی که در نامه فوق مشهود است تنازل کرد ولی برای آن که رژیم شاه بهره برداری نکند استاد شهید هیچگاه علناً به اظهارنظر نپرداخت بلکه امیدوار بود که وی را به اصلاح آثارش ترغیب نماید و تا حدی نیز موفق شدند و وی به اشتباهات خود اعتراف کرد و قول اصلاح آنها را نیز داد اما آنها که میخواستند از وضع به وجود آمده بهرهبرداری کنند مانع ایجاد میکردند و سرانجام وی در 29 خرداد 1356 در بیمارستانی در لندن دارفانی را وداع گفت. طرفداران متعصب او و بیشتر، آنها که میخواستند به بهرهبرداری خود ادامه دهند، سعی کردند که رحلت او را به گردن ساواک بیندازند و وی را «شهید» بنامند، ولی نتیجه کالبدشکافی که توسط پزشکان معالج به عمل آمد این بود که وی به مرگ طبیعی درگذشته است. استعمال بیش از حد سیگار و فشارهای روحی، از عوامل رحلت ذکر شده بود.
استعفای شهید مطهری از حسینیه
شاید بتوان ادعا کرد که دوران اداره حسینیه ارشاد، سختترین دوران زندگی استاد مطهری بوده است و این مطلب را نامههای استاد – که در پایان همین کتاب آمده است- به خوبی نشان میدهد. به عنوان نمونه استعفانامه و نامه دیگری از نامههای مذکور در اینجا قابل اشاره است:
«دوست بزرگوار جناب آقای همایون ادام الله ایامه
استعفانامه خود را بدون آن که قبلاً با حضرتعالی در میان بگذارم ضمیمه این نامه خدمتتان فرستادم. از لحن تند و انتقادات صریحی که در متن استعفانامه آمده مرا خواهید بخشید. میدانم تمام رفقا از این که اینچنین صراحت به کار بردهام ناراحت خواهند شد، ولی عمداً خواستهام همه را ناراحت کنم، زیرا خواستهام طوری بنویسم که راه برگشت را بر خودم مسدود کنم و به اصطلاح پلهای پشت سر خود را خراب کردهام. طوری نوشتهام که شاید بتوانم با ناراحت کردن عموم رفقا زودتر به هدفم که قبول استعفاست نایل گردم و برای همیشه از همکاری با کسی که دائماً جانم را رنجه میدهد راحت گردم. به هرحال امیدوارم مرا ببخشید. همه رفقا و دوستان را سلام برسانید.
مرتضی مطهری
27/10/47»
جناب آقای محمد همایون رئیس محترم هیأت مدیره حسینیه ارشاد
این بنده با عرض نهایت سپاسگزاری از محبتهای بیشائبه شخص حضرتعالی و با آگاهی کامل از کمال صفا و خلوصنیت و علو همت آن جناب که بانی و مؤسس واقعی مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد میباشید، با کمال معذرت در این هنگام که یکی از پیشبینیهای صریح اینجانب به وقوع پیوسته استعفای خودم را از عضویت در هیأت مدیره حسینیه ارشاد تقدیم میدارم. برای این بنده تردیدی باقی نمانده که روش خودسرانه و تصمیمات فردی آقای ناصر میناچی این مؤسسه را به سقوط قطعی خواهد کشاند و امیدهایی را که در نسل جوان به وسیله این مؤسسه به وجود آمده تبدیل به نوعی سرخوردگی و بلکه بدبینی به هر مؤسسه دینی خواهد کرد.
شک ندارم که هدف شخص مزبور با هدفهای پیشبینی شده در اساسنامه و با منویات مؤسس نیکوکار مؤسسه و سایر نیکوکارانی که به نحوی افتخار خدمت در آن مؤسسه را دارند کمال مباینت را دارد. مخالفتها و کارشکنیهای معزی الیه با هرگونه تقسیم مسئولیت و نظم داخلی و با هر اقدام مفید و عمیق در سطح احتیاجات طبقات تحصیلکرده و تمایل شدید او به این که مؤسسه را به صورت یک مؤسسه جنجالی و توخالی درآورد، دلیل روشنی بر این مدعاست و چون این بیماری را علاجناپذیر میدانم یگانه خدمتی که به هدف این مؤسسه میتوانم بنمایم این است که از همگامی و همکاری با معزیالیه برای همیشه خودداری کنم و آن را اعلام نمایم.
در عین حال امیدوارم که باطن اسلام و حسن نیت بانی مؤسسه و همکاران نیکوکار مؤسسه بر اندیشههای اهریمنی فائق آید و خداوند این مؤسسه را با عنایت خاص خود از گزندهای شیطانی محفوظ بدارد. خواهشمندم این استعفا را صددرصد تمام شده تلقی کرده و از مراجعه مجدد به اینجانب که موجب شرمساری خواهد بود خودداری فرمایید. اگر لازم است مستقیماً استعفای خود را به مقامات قانونی ابلاغ نمایم اطلاع دهید تا سریعاً اقدام شود. ضمناً نظر به مسئولیتی که شخصاً در مقالات کتاب محمد خاتم پیامبران برعهده گرفتهام اکنون که مقدمات چاپ جلد دوم این کتاب فراهم شده و هفته آینده شروع خواهد شد، بر چاپ آن نظارت خواهم کرد. موفقیت آن جناب و سایر همکاران نیکوکار را از خداوند متعال مسألت دارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
مرتضی مطهری
27/10/47
علل استعفای اینجانب مرتضی مطهری
1- بنده فکر کرده و حساب شده استعفانامه خود را نوشتهام، یعنی دلیل دارم.
2- کناره گیری از شرکت در یک کاری دلیل بر نوعی خصومت و کدورت شخصی نیست، بلکه فقط دلیل بر عدم امکان همکاری است.
3- به عقیده بنده با وضع موجود امکان همکاری با آقای میناچی وجود ندارد به چند دلیل:
الف- طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیله وصول به هدفهاست متفاوت است؛ ما میخواهیم اینجا را در یک سطح عالی اسلامی درآوریم که جوابگوی نیازهای فکری امروز و آینده باشد و ایشان میخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهری و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا، اداره کند؛ ایشان عملاً طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سر و کار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کارشکنی میکند و تنها همین برای این که ما از هم جدا شویم کافی است.
ب- دلیل دوم بر عدم امکان همکاری، تمایل شدید ایشان است به این که تمام کارها را شخصاً و بدون مداخله کسی دیگر اداره کنند و شور و مشورت در نظر ایشان نظیر شور و مشورت مجلس شورای ملی است که یک تشریفات بیروح بیش نیست. بنده با این که تمام کارها از استخدام، دفتر و حساب و کتاب، چک و امضا، اداره جلسات، تعیین خطیب و واعظ، مصاحبه تلویزیونی، رپرتاژ روزنامه و غیره همه در اختیار یک فرد باشد، مخالفم و آن را موجب سقوط قطعی مؤسسه میدانم.
ج- یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان، بلکه یکی از هنرهای بارز ایشان، صنعت «جورکردن» است؛ یعنی هر حادثه غلط و هر اشتباهی را همیشه با یک قدرت فراوانی توجیه میکند و برایش دلیل «جور» میکند.
بدیهی است که هرگز از حرف راست نمیشود برای هر مطلبی «جور» کرد. این است که منطق ایشان همیشه مملو از اکاذیب و مجعولات است و این برای کسی که میخواهد در اداره یک مؤسسه مذهبی دخالت داشته باشد عیب بزرگ بلکه تبلیغی است بر ضد اسلام.
د- متأسفانه عیب دیگر ایشان عدم تحفظ بر اسرار است. گفتوگوهای سرّی و اطلاعات مخفیانه را که سرّ مصون افراد است و یا سرّ جلسه است بدون توجه در اختیار طرف قرار میدهد. به همین دلیل بنده در حضور ایشان اگر نظر خاصی درباره برنامه شخص خاصی داشته باشم و نخواهم فاش شود هرگز اظهار نخواهم کرد و حال آن که یک شرط همکاری راز نگهداری است.
هـ- از نظر ایشان حیثیت افراد هیچگونه احترامی ندارد. رعایت احترامات افراد را به هیچ وجه نمیکنند. غالب افرادی که برای همکاری دعوت میشوند به واسطه بعضی برخوردهای سرد ایشان دلسرد میشوند.
و- بیپروایی عجیب ایشان در نزدیک کردن مؤسسه به مؤسسات دولتی، همچنانکه از مصاحبه تلویزیونی، ملاقات با عصار، رپرتاژ اطلاعات، تماس با کمیسیون حج پیداست.
4- این بنده استعفای خودم را تسلیم مقام مسئول حسینیه کردهام و پس نخواهم گرفت و به قوت خود باقی است. مگر آن که به وضع موجود به کلی خاتمه داده شود و اینجا از صورت فردی به صورت جمعی و تشکیلاتی کامل درآید و حدود صلاحیت افراد و مسئولیت آنها و مخصوصاً حدود صلاحیت و مسئولیت آقای میناچی مشخص شود. بودجهها تفکیک گردد، بازرسهای مقتدر تعیین شود و خلاصه اینجا به صورت یک اداره واقعی مثلاً نظیر بانک درآید و هیچکس در وظایف مشخص شده کس دیگر دخالت نکند. در این صورت ممکن است یک نوع همکاری با تعیین مدارها و حدود وظایف برقرار گردد.
مرتضی مطهری
29/10/47
اما ماجرای «مطهری – شریعتی» پس از استعفا شکل دیگری به خود میگیرد و میناچی نهایت استفاده را از این وضع میکند. روایت رهبر انقلاب از این وضع واضح و رسا است:
«آقای دکتر قرار بود که کلاسهای 15 روز یک بار «اسلامشناسی» را تشکیل بدهد. آقای مطهری به دنبال آن اختلافات که با آقای میناچی داشتند به عنوان اعتراض به حسینیه نرفتند.
یادم میآید که آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند: تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند، من نمیتوانم در حسینیه باشم و من عملاًً کناره گیری خودم را از حسینیه اعلام میکنم تا همه بدانند که من در حسینیه نیستم. با اینکه برنامه هم داشت، ایشان هفتم - هشتم محرم بود اعلام کرد که من حسینیه نمیآیم و از حسینیه بیرون رفت. با رفتن آقای مطهری، حسینیه واقعاً از روح خالی میشد. تعبیر مرحوم دکتر این بود. گفت که: وقتی آقای مطهری گفت من نمیآیم، من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد. همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ چیز برای من معنا نداشت.
یعنی آقای دکتر عمیقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید آقای مطهری میدانست و با رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح تهی میشد. برای اینکه این اعتراض کامل بشود و آقای میناچی به خواستههای مرحوم مطهری توجه بکند، بقیه سخنرانهایی که در حسینیه برنامه داشتند برنامههایشان را حذف کردند.
بنده هم گفتم من هم نمیآیم. آقای هاشمیرفسنجانی هم گفتند که من هم نمیآیم و حتی آقای محمدتقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه را کنسل کردند. خود دکتر هم گفت من هم کنسل میکنم و من هم نمیآیم، یعنی همه قبول داشتند و این حقانیت مطالب مطهری را نشان میدهد.
... و من تأکید بر روی این مسئله دارم که من خودم در مشهد با آقای شریعتی صحبت کردم. ایشان گفتند که من میروم و علی را نمیگذارم که برود.
یعنی آن چنان روشن و واضح بود دلیل مخالفت آقای مطهری، که همه قبول کردند. هیچکس نبود که قبول نداشته باشد حرف ایشان را، که یک حرف منطقی و حق بود.
بعد که این طور شد، حسینیه عملاً بایکوت شد، منتها بعد دوستان برای اینکه چراغ حسینیه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامههایش تعطیل نشود، گفتند هفتهای یک بار آقای باهنر یک سخنرانی اینجا بکند. یک کار رقیق مستمر که مانند جوی آب باریکی بود آن اجتماع. آن سخنرانیهای متنوع دیگر نبود.
اما همانطور که گفته شد میناچی، گو اینکه از رفتن استاد مطهری خشنود باشد، درخواست مصرانه ای برای استمرار عاجل کلاسهای شریعتی دارد. آیتالله خامنهای این مسئله را اینگونه تشریح میکنند.
«آقای میناچی همانطور که گفتم بسیار مرد مدیر و زرنگ و باهوش است. ایشان زمینه را طوری آماده کرد برای کلاسهایی که گفتم و اشاره کردم، و دکتر را قانع کرد که این کلاسها امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین میآید و زمین به آسمان میرود! در مشهد در آن جلسات (که صحبت شد) دوستان گفتند که خوب است دکتر این کلاسها را حالا شروع نکند، دو ماه دیگر شروع کند تا آن وقت مسئله حسینیه حل بشود. دکتر هم قبول کرد.
دکتر میناچی و دیگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه دیر میشود و دین از دست میرود! این بود که ایشان کلاسها را شروع کرد و عملاً آن طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نکرد. وقتی دیدند حتی حاضر نیستند که به نظر ایشان اندک توجهی بکنند، دیگر نرفت سراغ حسینیه. و موجودی را که محصول خودش بود، به وجود آورده بود، مجبور شد که رها و ترک کند. البته خُب، حسینیه رونق داشت و مرحوم دکتر [به آنجا] میرفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگی شد. منتها حسینیه دیگر «فردی» شده بود و فقط قائم به شخص دکتر شریعتی بود. اگر یک روز دکتر سرماخوردگی داشت و نمیتوانست بیاید، حسینیه هم دیگر نبود و این نقیصه بزرگی بود که کوشش میکردند که این نقیصه را برطرف کنند.»
البته چنان که از ادامه روایت ایشان برمیآید شریعتی نیز روحیه همکاری داشت و قصد داشت دیگران را به حسینیه فرابخواند:
«حتی یک بار آمدند پیش من و با یک حرفهای خاصی من را وادار کردند از مشهد آمدم یکی دو تا سخنرانی اینجا کردم؛ در 28 صفر همان سال. بعد دیدم آقایان حقایق را به ما نگفته بودند که ماهها حسینیه به این شکل میگذشت.
البته بعدها مرحوم دکتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت کرد و گفت برویم حسینیه را اداره کنیم. یک طرحی هم ریخته شد. بعد من موافقت کردم به اینکه با دوستان همکاری داشته باشیم. شاید حدود بیست ساعت! یا بیشتر بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی چهار نفره در جلسات مستمری نشستیم در تهران، صحبت کردیم. طرحی برای حسینیه ریختیم.
طرح بسیار خوبی بود روی کاغذ ترسیمش کردیم و فقط یک کلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود که دکتر گفت این بله را من از ایشان میگیرم. ایشان رفت بله را بگیرد، خودش هم نیامد. و ما دیدیم که همه زحمات ما هدر رفت. من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول کارهایشان شدند. البته بعدها دکتر گله میکرد که چرا شما نیامدید؟ گفتیم ما آمدیم قرار بود که شما بله بگیرید از آقای میناچی.»
منبع : خبر گذاری فارس
برچسب ها : مذهبی , سیاسی و نظامی , اجتماعی ,